مدل کلاسیک درمان افسردگی به نظر میرسد تا حد زیادی با شکست مواجه شده است، چراکه با وجود توسعهی دههها در زمینهی داروهای ضد افسردگی، سطوح افسردگی همچنان در حال افزایش و گسترش است.
در اواخر سال ۲۰۲۱، سطح افسردگی به بالاترین حد خود رسیده است و تقریباً از هر ۳ نفر، ۱ نفر با این بیماری مواجه است.
تحقیقات جدید در زمینهی روانگردانها نشان میدهد که دیدگاه ما نسبت به افسردگی به طور کلی اشتباه است. این بیماری صرفاً یک “اختلال” مغز نیست، بلکه یک مسئله چیز بزرگتر است که در اعماق روان مخفی است.
در این مقاله، به بررسی عللی پرداخته میشود که روانگردانها را برای درمان افسردگی بسیار قدرتمند میکند و چگونگی تغییر در درک اساسی از عوامل ایجادکننده این وضعیت ناتوانکننده مورد بحث قرار میگیرد.
اول از همه، افسردگی چیست؟
افسردگی یک اختلال خلقی است که منجر به احساس غم و اندوه، ناامیدی و از دست دادن علاقه به چیزهایی میشود که به طور معمول برای انسان لذت بخش بود.
انواع افسردگی (براساس فهرست DSM-V)
افسردگی مزمن پایدار – افسردگی عمده (PDD) – احساسات افسردگی بیشتر روزها در طول دو سال یا بیشتر. قبلاً به عنوان دیستیمیا شناخته میشد.
اختلال افسردگی ماژور – علاوه بر دیستیمیا، احساسات بیش از حد گناه و افکار خودکشی و جدایی اجتماعی.
اختلال دوقطبی – حالاتی ناپایدار خلق و خو که در آن فرد حالات شیدایی ( بالا رفتن خلق) و حالات افسرده (پایین آمدن خلق) را تجربه میکند.
افسردگی پسازایمانی (PPD) – نوعی افسردگی که در طول یا فوراً پس از بارداری شروع میشود.
اختلال دیسفریک پیش از قاعدگی (PMDD) – احساسات قابل توجهی از افسردگی در فاز قبل از قاعدگی دوره تولید مثل زنان.
اختلال عاطفی فصلی (SAD) – اختلالات در ریتم سیرکادی ماهیانه و کمبود ویتامین دی که باعث افسردگی میشود. در ماههای تاریک زمستان شمال جغرافیایی رایج است.
افسردگی آتیپیک – بروز افسردگی که با نمونه “معمول” بیماری همخوانی ندارد.
اختلال سازگاری (نوعی از افسردگی) – سوگواری به دلیل از دست دادن هر نوعی.
افسردگی ثانویه – افسردگی ناشی از اختلالات پزشکی اساسی (مانند بیماری کوشینگ یا هیپوتیروئیدیسم).
اختلال نامنظمی خلقی اخلالگرانه (DMDD) – یکی از شاخههای اختلالات افسردگی و اختلالات دوقطبی است. ویژگی اصلی این اختلال تحریکپذیری همیشگی و شدید است.
چه چیزی باعث افسردگی میشود؟
افسردگی به خودی خود یک بیماری نیست بلکه بیشتر یک علامت هشدار است. تمام افسردگیها ناشی از یک علت اساسی بخصوص هستند، که شناسایی برخی از آنها بسیار دشوار است.
علل افسردگی را میتوان به دو دسته تقسیم کرد:
۱. عوامل داخلی و شیمیایی افسردگی
عوامل شیمیایی از درون سیستم سرچشمه میگیرند. این مورد شامل عدم تعادل هورمونی، عوارض جانبی داروها یا مواد غیرقانونی، یا به اصطلاح “عدم تعادل شیمیایی” است.
برخی از شرایط میتوانند به عنوان یک عارضه جانبی باعث افسردگی شوند، مانند بیماری کوشینگ، کم کاری تیروئید، اختلالات خواب و درد مزمن.
درمان افسردگی شیمیایی یا داخلی شامل ایجاد تغییرات شیمیایی در مغز با داروهای ضد افسردگی است. این داروها برای تقویت انتقال دهندههای عصبی (نئوروترنسمیتر) و القای احساسات مثبت در افراد افسرده طراحی شدهاند.
متاسفانه، این داروها در درمان علت زمینهای موثر نیستند. هنگامی که افراد مصرف داروهای ضد افسردگی را متوقف میکنند، اغلب در عرض چند هفته یا چند ماه به وضعیت خود باز میگردند.
۲. عوامل خارجی افسردگی
اکنون محققان در حال کشف هستند که علت واقعی افسردگی برای اکثر افراد فراتر از سخت افزار فیزیکی ما (مغز) است. مطالعات نشان دادهاند که هر گونه تغییر در نحوه تفکر ما میتواند در تغییرات واقعی و قابل اندازه گیری در شیمی مغز و خلق و خوی ظاهر شود.
سوال اصلی اینه که چه نوع الگوهای فکری باعث افسردگی میشود؟ خب موارد خیلی زیادی هستن.
نمونههایی از عوامل خارجی افسردگی:
- حلقههای فکری و نشخوار فکری: به طور مداوم به افکار یکسانی فکر میکنید که ماهیتی تیره، غم انگیز یا آزاردهنده دارند.
- درماندگی آموخته شده: این باور که ما در حل مشکلات خود ناتوان هستیم.
- اضطراب وجودی: پرسش در مورد اینکه آیا زندگی فرد دارای هدف، معنا یا ارزش است یا خیر.
- Doomerism: از وسعت بی حد و حصر مشکلات جهانی مانند افزایش جمعیت، تغییرات آب و هوایی، و احتمال اینکه این رویدادها منجر به نابودی نوع بشر شود، نشات میگیرد.
- تروما یا غفلت دوران کودکی: تجربیات آسیبزا در دوران کودکی باعث میشود که ارتباط خود را به عنوان نوعی روش محافظت از خود قطع کنیم. این قطع ارتباط تا زمانی که تلاشی آگاهانه برای بازیابی آن صورت نگیرد، باقی میماند.
بیشتر اوقات، ما از الگوهای فکری محدود کننده یا منفی که در ذهنمان وجود دارد بی اطلاع هستیم.
علائمی که ممکن است ماهیت “شیمیایی” به نظر برسند، در واقع از افکار خارج از آگاهی خودآگاه ما سرچشمه میگیرند.
روشهایی مانند درمان با کمک روانگردان و کار با سایه (Shadow Work) حول محور نمایاندن این افکار و الگوهای ناخودآگاه منفی در حوزه آگاهی خودآگاه به منظور بازنویسی آنها متمرکز شدهاند.
داروهای روانگردان برای افسردگی: چگونه کار میکنند؟
روانگردانها خود افسردگی را درمان نمیکنند. درمان واقعی از بینش عمیق و شخصی به دست آمده در طول تجربه، ناشی میشود. این بینشها طرز تفکر ما را تغییر میدهند (ناخودآگاه)، که به مراکز شناختی بالاتر نفوذ میکند و شیمی مغز ما را تغییر میدهد.
این تعریف توضیح میدهد که چرا روانگردانها در درمان افسردگی تنها پس از یک جلسه درمانی بسیار موثر هستند – در مقایسه با هفتهها، ماهها یا سالهای مورد نیاز با داروهای ضدافسردگی شیمیایی.
درمان افسردگی به جای تقویت عاطفی شبیهسازی شده از طریق داروهای ضد افسردگی، نیازمند یک تغییر اساسی در هستی شناسی است.
در اینجا شش نظریه و تحقیقات پیشرو در مورد نحوه عملکرد روانگردان ها برای افسردگی آورده شده است. ما مکانیسمهای داخلی (شیمیایی) و خارجی (متافیزیکی) را بررسی خواهیم کرد.
۱. Psychedelics سرکوب شبکه حالت پیش فرض (DMN)
DMN (شبکه حالت پیش فرض) یکی از هفت شبکه مغزی در مقیاس بزرگ است. دی ام ان رهبر گروه است که وظیفه دارد سایر شبکههای مغزی را مرتب نگه دارد.
DMN در اوایل کودکی ایجاد میشود و همانطور که توسعه مییابد، افکار ما سفت و کارآمدتر میشوند.
اقدامات DMN به انسان یک مزیت کلیدی نسبت به سایر حیوانات در نحوه پردازش اطلاعات میدهد. که به ما امکان میدهد وظایف پیچیده را انجام دهیم و مفاهیم انتزاعی مانند به یاد آوردن گذشته یا پیش بینی آینده را به کار ببریم.
با این حال، فعالیت بیش از حد DMN همچنین میتواند به چالش شناختی بیشتر منجر شود، که یکی از عوامل خارجی اولیه افسردگی و اضطراب در نظر گرفته میشود.
سختگیری بیش از حد در تفکر ما میتواند منجر به چشماندازی بسته و مغرضانه از جهان فراتر از فرضیات و باورهای ثابت ما شود. نشخوار فکری و درماندگی آموخته شده محصول جانبی مستقیم این امر است.
روانگردانهای کلاسیک و شبکه حالت پیشفرض
(مانند LSD، DMT یا Psilocybin) میتوانند به طور موقت شبکه حالت پیش فرض را سرکوب کنند. در حالت آفلاین، DMN دیگر شبکههای مغزی را مهار نمیکند و منجر به آنتروپی و هرجومرج بالاتری میشود که با خود تجربه روانگردان مطابقت دارد.
با این حال، روانگردانها فقط برای چند ساعت DMN را سرکوب میکنند و در نهایت تاثیر این مواد از بین میروند.
تحقیقات اولیه در مورد این پدیده نشان میدهد که وقتی DMN دوباره آنلاین میشود، رفتار متفاوتی نسبت به قبل از مصرف داروهای روانگردان دارد. تغییرات فیزیکی مانند جریان خون و اتصال عملکردی پس از درمان با LSD و سیلوسایبین به خوبی ثبت شده است.
به نظر میرسد روانگردانها بازنشانی دشوار شبکه حالت پیش فرض ما را تسهیل میکنند و کنترل آن را بر سایر شبکههای مغزی کاهش میدهند.
اثرات بلندمدت سرکوب DMN با ویژگی شخصیتی “باز بودن” همسو میشود؛ که شامل افزایش تخیل و خلاقیت، افزایش تحمل دیدگاهها و ارزشهای دیگران، قدردانی زیبایی شناختی و همدلی است.
DMN و الگوهای نشخوار
یکی از پیامدهای DMN نشخوار فکری و حلقههای فکر منفی است.
یک نظرسنجی آنلاین اخیر مربوط به سال ۲۰۲۱ بررسی کرد که چگونه روانگردانها الگوهای فکری را تغییر میدهند و این تغییرات چه تاثیری بر افسردگی، اضطراب و استرس دارند [ ۲ ].
محققان در این بررسی، به کاهش قابل توجهی در الگوهای نشخوار فکری و افزایش خوداندیشی و شفقت پس از تجربه روانگردان اشاره کردند.
- نشخوار فکری به تمرکز منفی بر روی خود اشاره دارد که با ادراک تهدید، آسیب رساندن به خود و بی عدالتی ایجاد میشود. همچنین نشخوار فکری با افسردگی همبستگی بالایی دارد [ ۳ ].
- خود بازتابی یا همان نشخوار فکری به فرآیند مشاهده و ارزیابی فرآیندهای عاطفی، رفتاری و شناختی انسان اشاره و با رضایت و بهزیستی همبستگی بالایی دارد.
افرادی که زمان بیشتری را صرف نشخوار فکری در مورد رویدادهای گذشته، نارساییهای درک شده یا خواستههای غیر واقعی میکنند، تأثیر به اصلاح گلوله برفی دارند. این عمل میتواند منجر به کمبود خواب، انزوای اجتماعی، فرصتهای از دست رفته، رژیم غذایی نامناسب و عادات سبک زندگی یا ایجاد وسواس، تثبیت یا اعتیاد به عنوان منبع حواس پرتی شود.
به همین ترتیب، اگر زمان بیشتری را صرف تامل در خود کنیم، گلوله برفی در جهت دیگری میچرخد و منجر به سطوح انرژی بالاتر، اجتماعیپذیری بیشتر، حفظ عادات سالم و احساس شادی و مشاجره بیشتر میشود. این، به نوبه خود، ماندن در حالت بازتاب مثبت افکار را آسانتر میکند.
۲. روانگردانها میتوانند تجربیات عرفانی را تسهیل کنند
تجارب عرفانی یا “اوج” با احساس آگاهی عمیق معنوی، وجودی، دگرگونی و فرا شخصیتی درک میشود.
این تجربیات اغلب منجر به بینشهایی میشود که منجر به تغییر مشخصی در موقعیت هستی شناختی فرد از جهان پیرامونش میشود.
مطالعات نشان دادهاند که تا ٪۸۶ از افرادی که از روانگردانها در یک محیط درمانی استفاده کردهاند، ادعا میکنند که این تجربه در فهرست پنج تجربهی مهم زندگی آنها قرار دارد [ ۴ ].
مضامین رایج تجارب عرفانی عبارتند از:
- رویارویی با موجودات “ماوراء طبیعی”
- درک وسعت مکانی و زمانی
- تجربیات یک “واقعیت نهایی”
- حسی که همه چیز به هم متصل است (تجربه واحد، حالتهای غیر دوگانه)
- تغییرات در باورهای متافیزیکی: باورهای غیر فیزیکالیستی
اهمیت ویژهی مواضع فیزیکالیسم (ماتریالیسم)، ایده آلیسم و دوگانگی:
همچنین نشان داده شده است که تجربیات عرفانی موقعیت متافیزیکی فرد را تغییر میدهد.
اکثر مردم حتی اگر از آن آگاه هم نباشند، موقعیتهای متافیزیکی متمایز دارند [ ۵ ]. این موقعیتها بر هر جنبهای از وجود فرد تاثیر میگذارد، از جمله سلامت روان، انگیزه، تصمیمگیری و رفاه شخصی ما.
برخی از این سیستمهای اعتقادی ظرفیت ما را برای یافتن معنای زندگی و درک هدف و درد وجودی محدود میکنند.
- فیزیکالیسم (ماتریالیسم): باوری است بر پایهی این اصل که ماهیت واقعیت کاملاً فیزیکی است و چیزی فراتر از قلمرو فیزیکی وجود ندارد.
- ایده آلیسم: تمام ویژگیهای فیزیکی از یک واقعیت غیر فیزیکی (ذهنی) ناشی میشود.
- دوگانه گرایی: باوری است بر پایهی این اصل که ماهیت واقعیت از هر دو تأثیر فیزیکی و ذهنی تشکیل شده است.
یک مطالعه اخیرا نشان داد که پس از مصرف سیلوسایبین، شرکتکنندگان تغییری را از ماتریالیسم سخت (نظرسنجی) به سمت باورهای دوگانهتر نشان دادند [ ۶ ]. محققان همچنین یک همبستگی مثبت بین باورهای غیر فیزیکی و احساس بیشتر رفاه مشاهده کردند.
این موضوع در کارآزمایی بالینی دیگری تأیید هم شد که اثرات سیلوسایبین را در برابر درمان ضد افسردگی معمولی (یک دوره ۶ هفتهای اسیتالوپرام) مقایسه کرد. این مطالعه ظرفیت هر درمان را برای ایجاد تغییرات مثبت موقعیت متافیزیکی مورد بررسی قرار داد [ ۷ ]. تنها گروه سیلوسایبین منجر به تغییرات قابل توجهی در جهان بینی شد.
۳. روانگردانها تاثیرات ناخودآگاه را کشف میکنند: کار با سایه
روانگردانها ابزاری ارزشمند برای کشف ویژگیهایی هستند که ما آنها را “نامطلوب” میدانیم و اینکه چگونه تلاشهای ما برای سرکوب آنها فقط آنها را قویتر میکند.
این اصل اساسی در پشت شکلی از درمان به نام کار با سایه است؛ که به دنبال ادغام مجدد ویژگیهای “منفی” مانند غم و اندوه است که در ناخودآگاه ما وجود دارد. هدف از این عمل کاهش تأثیر آنها بر افکار و احساسات ما است.
مفهوم سایه توسط دکتر کارل گوستاو یونگ ابداع شد. او شاگرد زیگموند فروید و یکی از تأثیرگذارترین روانشناسانی بود که تاکنون زندگی کرده است. ایدههای او بسیار جلوتر از زمانش بود، که امروز در روانشناسی دوباره مورد بررسی قرار میگیرند.
سایه جنبههای ناخودآگاه و سرکوب شده خود را توصیف میکند.
این از آن ویژگیهایی است که ما یا در مورد خودمان دوست نداریم یا معتقدیم دیگران در جامعه دوست ندارند، ویژگیهایی مانند غم، شهوت، خشم یا حسادت.
اعتقاد بر این است که هر چه بیشتر این احساسات را انکار و سرکوب کنیم (که همه آنها کاملا طبیعی و خارج از کنترل ما هستند)، آنها قویتر میشوند.
هنگام صحبت از افسردگی، غم و اندوه یکی از اصلیترین ویژگیهایی است که باید در نظر گرفت. اندوه یک واکنش عاطفی، فیزیکی و فلسفی به از دست دادن است. این کاملا طبیعی است و چیزی نیست که بتوان آن را سرکوب کرد یا از آن اجتناب کرد.
وقتی سعی میکنیم غم و اندوه را سرکوب کنیم، آن را عمیقتر به ضمیر ناخودآگاه خود فرو میبریم. در اینجا، غم و اندوه تأثیر خود را بر نحوه احساس و رفتار ما حفظ میکند، اما ما دیگر از چگونگی تجلی این تأثیر در افکار و احساسات آگاهانه خود آگاه نیستیم.
تصدیق غم و اندوه و سایر جنبههای سایه به معنای پذیرفتن آنها برای آنچه هستند، دعوت آنها به حوزه آگاهانهی خود آگاهی و استفاده از آنها به عنوان یک قوت به جای ضعف است.
در اینجا برخی از تغییراتی که وقتی یاد میگیریم سایهی خود را ادغام کنیم ممکن است رخ دهد را مرور میکنیم:
- غم و اندوه ارتباط با خود و دیگران را تسهیل میکند
- ترس منبع شجاعت میشود
- پرخاشگری به منبع اشتیاق تبدیل میشود
- درد به درس استقامت و سخاوت تبدیل میشود
- خودخواهی به درس همدلی تبدیل میشود
- شهوت و اشتیاق، ارتباط و عشق را تسهیل میکند
۴. روانگردانها به طور موقت پیشنهاد پذیری را افزایش میدهند
نشان داده شده است که روانگردانها هم از طرف درمانگر که جلسه را انجام میدهد [ ۸ – ۹ ] و هم از دیگر اعضای گروه در طی مراسم روانگردان عمومی، تلقین پذیری را افزایش میدهند [ ۱۰ ].
این تاثیر در درمان شرایط سلامت روان مهم است زیرا ممکن است بیمار را پاسخگوتر کند و با پیشنهادات مثبت درمانگر درگیر شود.
۵. روانگردانها باعث تغییرات عصبی شیمیایی و نوروپلاستیسیته میشوند
تحقیقات از این ایده حمایت میکند که روانگردانها باعث ایجاد یا افزایش انعطافپذیری عصبی میشوند [ ۱۱ ]. اما نوروپلاستیسیتی چیست و چرا برای درمان افسردگی مهم است؟
Neuroplasticity اندازهگیری ظرفیت نورون برای رشد و تغییر است [ ۱۲ ]. که با مبحث افسردگی مرتبط است، زیرا تصور میشود که اختلال در نوروپلاستیسیته یک عامل کلیدی در مکانیسمهای زمینهای اختلالات افسردگی است.
بسیاری از عواملی که به پاتوفیزیولوژی افسردگی کمک میکنند، نوروپلاستیسیته را نیز مختل میکنند؛ عواملی مانند حوادث آسیب زا، کمبود خواب، و استرس مزمن.
اثرات منفی استرس بر نوروپلاستیسیته عبارتند از:
- حافظه وابسته به هیپوکامپ را مختل میکند [ ۱۳ ]
- انشعاب دندریتهای عصبی را در هیپوکامپ کاهش میدهد [ ۱۴ ]
- سطوح کورتیکواستروئید را افزایش میدهد و نوروژنز هیپوکامپ را کاهش میدهد [ ۱۵ ]
در حالی که در یک حالت نوروپلاستیک، هر دو سلول عصبی و کل سیستم در معرض نقشهبرداری مجدد قرار دارند [ ۱۶ – ۱۷ ]. این فرآیند بهینهسازی مسیرهای عصبی را تسهیل میکند و ممکن است انعطافپذیری شناختی را افزایش دهد.
گزارش شده است که چند نوع مختلف روانگردان برای تسهیل انعطافپذیری عصبی، از جمله روانگردانهای سروتونرژیک مانند LSD، سیلوسایبین و DMT گزارش شده است. این اثرات تا حد زیادی به تعامل با گیرندههای Sigma-1، گیرندههای ۵HT2A و BDNF بستگی دارد.
حتی داروهای SSRI معمولی پیشنهاد شده است که به جای تکیه بر افزایش سطح سروتونین سیناپسی [ ۱۸ ]، با افزایش انعطافپذیری عصبی در مغز کار میکنند.
تحقیقات علمی ثابت کردهاند که روانگردانهای غیر سروتونرژیک نیز این اثر را دارند، مانند کتامین [ ۱۹ ]، که در حال حاضر یکی از رایج ترین داروهای روانگردان مورد استفاده در درمان افسردگی در محیط بالینی است.
۶. داروهای روانگردان ممکن است جریان خون مغزی را تغییر دهند
یکی از تئوریهای قدیمیتری که در چند سال اخیر تا حدی رد شده است، این ایده است که روانگردانها با افزایش جریان خون در مغز عمل میکنند.
دستگاههای fMRI ثابت کردهاند که در حالی که برخی از نواحی مغز ممکن است افزایش جریان خون را تجربه کنند، عکس این امر نیز رخ میدهد – به ویژه در مناطق کلیدی نئوکورتکس.
به عنوان مثال، تحقیقات نشان داده است که سیلوسایبین باعث کاهش جریان خون به آمیگدال و کورتکس تمپورال میشود [ ۲۰ ].
آمیگدال با واکنش ترس مرتبط است و به طور مستقیم با افسردگی ارتباط دارد [ ۲۱ ]. کاهش جریان خون در این ناحیه مغز به معنای یک اثر سرکوبکننده روانگردان است.
به همین ترتیب، تصور میشود کاهش جریان خون در قشر گیجگاهی به طور مستقیم با توانایی سیلوسایبین برای سرکوب شبکه حالت پیشفرض مرتبط است که یکی از دیگر نظریههای پیشرو برای نحوه درمان افسردگی توسط روانگردانها است.
تحقیقات فعلی: روانگردانها و افسردگی
مفهوم استفاده از روانگردانها برای درمان بیماریهای روانی جدید نیست، انسانها هزاران سال است که از این مواد برای اهداف تشریفاتی، معنوی و دارویی استفاده میکنند.
تحقیقات علمی مدرن برای اولینبار در دهه ۱۹۴۰ شروع به بررسی اثرات روانگردانها کرد، اما تا دهه ۱۹۶۰ چیزی مشاهده نشد. تحقیقات در حدود سال ۱۹۶۲ به اوج خود رسید، درست قبل از اینکه پروژه سیلوسایبین هاروارد، محققان اصلی خود، تیموتی لیری و ریچارد آلپرت را اخراج کرد و برنامه را تعطیل کرد.
متأسفانه در سال ۱۹۶۸، درست زمانی که تحقیقات روانگردان در اوج خود بود، دولت ایالات متحده و به دنبال آن دولتهای متعدد در سراسر جهان، این تحقیقات را ممنوع کردند. این ممنوعیت حدود ۳۲ سال طول کشید تا اینکه در سال ۲۰۰۰ برای اهداف تحقیقاتی علمی مجاز شد.
امروزه، تحقیقات از جایی شروع شده است که محققان دهههای قبل آن را ترک کردهاند و نتایج باورنکردنی نبوده است.
۱. سیلوسایبین برای افسردگی
مطالعات متعددی وجود دارد که اثرات سیلوسایبین (ماده فعال در قارچ جادویی) را بر بیماریهای سلامت روان از جمله افسردگی، بررسی میکند.
سیلوسایبین به عنوان یک روانگردان سروتونرژیک عمل و تجارب عرفانی و دگرگون کننده را تسهیل میکند، تلقین پذیری را افزایش میدهد و باعث ایجاد انعطاف پذیری عصبی هم میشود.
تاکنون، نتایجی که از تحقیقات سیلوسایبین میبینیم، مو را از ماست بیرون میکشد. میزان موفقیت فقط از یک جلسه سیلوسایبین (در صورت استفاده در زمینه مناسب و با راهنمایی صحیح) منجر به کاهش قابل توجه علائم افسردگی نسبت به داروهای ضد افسردگی معمولی میشود که طی چند هفته یا چند ماه مصرف میشوند.
۲. DMT و Ayahuasca برای افسردگی
DMT (دی متیل تریپتامین) یکی از قویترین و در عین حال کوتاه مدت ترین روانگردانهای روی زمین است.
قدرت DMT برای درمان افسردگی در قابلیت اطمینان آن برای القای تجربیات عرفانی قدرتمند است.
مدت کوتاه آن (۲۰ تا ۴۵ دقیقه) نسبت به سایر داروهای روانگردان در محیط بالینی نیز سودمند است. برای یک درمانگر بسیار سادهتر است که یک جلسه DMT را در طول یک ساعت انجام دهد، به جای اینکه ۶ تا ۱۰ ساعت را برای یک جلسه با قارچ جادویی یا LSD اختصاص دهد.
این در مورد ayahuasca، یک داروی گیاهی سنتی متشکل از تاک ayahuasca (Banisteriopsis caapi) و منبع طبیعی DMT (مانند Mimosa pudica یا Psychotria viridis) صدق نمیکند. مراسم Ayahuasca می تواند تا ۱۲ ساعت طول بکشد و به مهارت یک شمن آموزش دیده نیاز دارد.
Ayahuasca جنبههای دیگری را به جدول درمان میآورد که آن را به ویژه برای اهداف درمان سلامت روان مفید میکند.
- آداب و رسوم مرتبط با آیاهواسکا ممکن است دید شرکت کنندگان را در طول و بعد از جلسه نسبت به پیشنهادات بازتر کند.
- مدل گروهی مراسم ayahuasca لایه های بیشتری از پشتیبانی را فراهم میکند.
- Ayahuasca حاوی ترکیبات دارویی دیگری مانند آلکالوئیدهای هارمالا (مهارکننده MAO) است.
- روشهای تجویز آیاهواسکا جنبههای دیگر سلامت روانی و جسمی را در نظر میگیرد (دوز روانگردان آیاهواسکا تنها یکی از اجزای دارو است)
Ayahuasca جنبههای دیگری را به جدول آورده است که آن را به ویژه برای اهداف مفید میکند. شکل سنتی دیگر درمان DMT، زهر وزغ Bufo alvarius است که حاوی غلظت بالایی از ۵-MeO-DMT و بوفوتنین است. سم وزغ معمولاً دود یا بخار میشود و اثرات فوری ایجاد میکند.
به دلیل نگرانی در مورد آسیبهای زیست محیطی ناشی از برداشت زهر وزغ بوفو، بسیاری از کارشناسان خواستار استفاده از ۵-MeO-DMT مصنوعی هستند که اثراتی غیرقابل تشخیص از چیز واقعی ایجاد میکند.
۳. کتامین برای افسردگی
کتامین برخلاف هیچکدام از داروی ضد افسردگی موجود در بازار امروزی است. مانند SSRI ها سروتونین را هدف قرار نمیدهد و حالات عرفانی مانند سیلوسایبین، DMT یا LSD را القا نمیکند.
پس چگونه کار میکند؟
کتامین به عنوان یک تجزیه کننده طبقهبندی میشود که به توانایی آن در جدا کردن مصرف کننده از بدن و ذهن خود اشاره دارد. کاربران احساس میکنند که در جای دیگری هستند و حس ارتباط خود را با خود از دست میدهند.
در حالی که این تجربه به طور مشخص با سایر داروهای روانگردان متفاوت است و برای القای تجربیات عرفانی قابل اعتماد نیست، این حالت توهم زا هنوز در تغییر باورها یا الگوهای ثابتی که به افسردگی کمک میکنند مفید تلقی میشود.
جایی که کتامین میدرخشد توانایی آن در تحریک شکل پذیری سیناپسی در مغز است [ ۲۲ ].
کتامین درمانی یک درمان اثبات شده برای افسردگی است که به دلیل ایجاد نتایج سریع شناخته شده است. فقط یک درمان IV ۴۰ دقیقهای میانگین موفقیت در حدود ٪۶۰ دارد.
تنها مشکل این است که این اثرات ۷ تا ۱۴ روز بعد از بین میروند. کاربران به طور متوسط به حدود شش جلسه برای نتایج طولانیتر نیاز دارند، و بسیاری هنوز باید ۶ تا ۱۲ ماه بعد به درمان کتامین برگردند.
روان درمانی به کمک روانگردان، مراقبتهای بهداشتی را متحول میکند
در نحوه برخورد با سلامت روان به عنوان یک جامعه در آستانه یک انقلاب هستیم.
شواهدی مبنی بر مفید بودن داروهای روانگردان در سلامت روان هر روز قویتر میشود و لوایح جدیدی در سیستم حقوقی در حال حرکت است که به دنبال قانونی کردن روان درمانی با کمک روانگردان است.
درمان سیلوسایبین در حال حاضر برای بیماران ترمینال ساکن در کانادا و اورگان در دسترس است و پروتکلی برای استفاده از MDMA در درمان PTSD در حال حاضر در انتظار تایید FDA است.
ما میتوانیم ببینیم که روانگردانها تا پایان دهه به یکی از اجزای اصلی نحوه درمان افسردگی و سایر اختلالات سلامت روان تبدیل میشوند.
با این حال، برخی از موانع اخلاقی وجود دارد که باید قبل از رسیدن به آنجا از آن عبور کنیم.
معایب دارو های روانگردان تجاری شده
یکی از جنبههای نگرانکننده قانونیسازی و تجاریسازی داروهای روانگردان، ظهور شرکتهایی است که برای کسب سود سریع وارد این فضا میشوند و اغلب برای بیمار هزینههای هنگفتی میتراشند.
شرکتهایی که به دنبال تجاری سازی داروی روانگردان هستند، هزینه درمانها را افزایش میدهند و در ترکیب مولفههای حیاتی فرآیند درمان شکست میخورند، مانند ادغام تجربه.
در حال حاضر دهها کلینیک کتامین وجود دارد که بیشتر شبیه یک تجارت هستند تا منبع شفا. بیماران وارد و به IV متصل میشوند و به مدت ۴۰ دقیقه تنها میمانند. وقتی تمام شد، آنها برای قرار دیگری برنامه میریزند و به خانه فرستاده میشوند.
Compass Pathways نمونه دیگری است که به دنبال انحصار درمان روانگردان است. این شرکت اخیراً حق اختراع سیلوسایبین کریستالی جدید خود را دریافت کرده است. به این ترتیب، این شرکت میتواند با استفاده از یک ترکیب ثبت اختراع به جای سیلوسایبین عمومی، برای تاییدیههای FDA درخواست کند. در صورت تایید، Compass Pathways میتواند هر آنچه را که میخواهد برای درمان هزینه کند.
در حالی که میتوان ادعا کرد که روانگردانهای خالص و غلیظ در یک محیط بالینی مفید هستند زیرا ثبات بین دوزها را تضمین میکند، مولکولهای مارکدار هزینه درمان را به میزان قابل توجهی افزایش میدهند.
خوشبختانه، جایگزینهای زیادی وجود دارد که این روزها برای یک شرکت برای ثبت اختراع بسیار قدیمی است، مانند ۴ AcO-DMT (پیش داروی سیلوسین) و LSD. با این حال، به دلیل این عدم قابلیت ثبت اختراع، فشار زیادی برای آوردن این مولکول ها به کلینیک وجود ندارد.
نکات کلیدی: آیا داروهای روانگردان میتوانند به افسردگی کمک کنند؟
تاکنون، تحقیقاتی که از استفاده از روانگردانها برای درمان افسردگی حمایت میکند، حداقل امیدوارکننده است. قبلاً چندین مطالعه بالینی وجود داشته است که ثابت کردهاند این مواد فواید درمانی واضحی را ارائه میکنند به روشهایی که ما تازه درک میکنیم.
چیزی که روانگردانها را برای درمان اختلالات سلامت روان بسیار مفید میکند، توانایی آنها برای درمان فراتر از اجزای فیزیکی مغز (نورونها، انتقال دهندههای عصبی، جریان خون و غیره) و رسیدگی به اختلالات اساسی موجود در ذهن است.
در حالی که این تحقیقات امیدوارکننده بوده است – به اندازه کافی قوی است که FDA ترکیباتی مانند سیلوسایبین را به عنوان یک “درمان موفقیت آمیز” اعلام کند. ما هنوز راه درازی در پیش داریم، و هنوز چیزهای زیادی وجود دارد که ما هنوز درک نمیکنیم.
آیا این مقاله برای شما مفید بود؟
روی ستاره کلیک کنید
میانگین امتیاز ۵ / ۵. میزان امتیاز ۳
اولین نفری باشید که به این مقاله امتیاز میدهد