مرگ ایگو یا ایگو دت (Ego Death) اصطلاحی است که معمولاً به وضعیتی اشاره دارد که در آن فرد تجربه میکند که هویت و افکار اش به طور کلی از بین میروند. این تجربه معمولاً در دورههایی از زمان با مصرف مواد سایکدلیک، مانند لیزرژیک اسید (LSD)، پسیلوسیبین (سوپا)، دیامتی (DMT) و غیره، رخ میدهد.
در مرگ ایگو، فرد تجربه میکند که مرزهای میان اندیشهها، هویت و واقعیت تصویری تازه و بدون هیچ گونه ارتباط شخصی با خودش تجربه میکند. این تجربه میتواند به عنوان یک نوع از وجود وجودی در زمان و فضا توصیف شود، جایی که افکار و هویت فرد به یکدیگر میآمیزند و حس مرگ فیزیکی یا تجربه اتحاد با کل جهان پدید میآید.
در طی این تجربه، افکار محدودهای ایگویی (هویت فردی) فرد محو شده و او با عمق ترین لایههای ذهنی خود در ارتباط است. این تجربه ممکن است به عنوان فرصتی برای تجدید نظر درباره زندگی، هویت و ارتباط با محیط اطراف دیده شود.
در کل، مصرف مواد سایکدلیک میتواند به وجود آورنده تجربیات ژرف و تحولی برای فرد باشد که در این مفهوم، مرگ ایگو یکی از جنبههای مهم این تجربههاست.
بسیاری از مصرفکنندگان مواد سایکدلیک در پی کشف دنیایی فارغ از نفس است، این اتفاق مقدس تجربهای است که بعد از مصرف روانگردان به دست میآید. تفکر افراد پس از تجربهی «مرگ نفس» دچار دگرگونی میشود.
تجربیاتی مثل صدمات شدید ناشی از تصادفات، زایمانهای پر دردسر، بیماریهای لاعلاج و … که به انسان احساس نزدیکی به مرگ را القا میکنند باعث میشوند تا به اجبار با بُعد واقعیتری از زندگی آشنا شوید، بُعدی که در آن پول، موقعیت اجتماعی، و تمام داراییهای مادی فاقد ارزش میشوند. و انسان با معنای جدیدی از زندگی آشنا میشود!
برای خرید و مشورت میتوانید به آیدی زیر پیام بدید.
در این مقاله، با پاسخ به سوالات زیر، مرگ نفس را تحلیل میکنیم:
- نفس چیست؟
- مرگ و انحلال نفس چیست؟
- چگونه کسب یک تجربهی «مرگ نفس» به ما در زندگی روزمره کمک میکند؟
- آیا روانگردانها قادرند به ما کمک کنند تا مرگ نفس را تجربه کنیم؟
ایگو یا نفس چیست؟
ایگو یا نفس اصطلاحی رایج برای توصیف احساس ما از خودمان است. احساسی که به ما کمک میکند تا بدانیم چه هستیم و چه نمیخواهیم باشیم.
در تعریفی ساده، شما از تمام آنچه زیر پوستتان است و تمام آنچه از روح و تفکراتتان سرچشمه میگیرد، تشکیل شدهاید.
«نفس» ما مسئول درک هویت ذاتی ماست و رابطی بین ما و دنیای واقعی است. چیزی که به کمک آن موجودیت خود را میسنجیم.
ایگو از سه جز اصلی تشکیل شده است:
نهاد یا خود آگاهی: دیدگاهی که هر کس از خودش دارد.
(که هستم – چه کاری میکنم – چه چیزهایی را دوست دارم – از چه چیزهایی بیزارم و …)
خود یا عزت نفس: ارزشی که هر کس برای خود قائل است.
فراخود یا هویت: باورها، عقاید و ایدئولوژیهایی که هرکس دارد.
این سه عنصر در تعامل با یکدیگر، رفتارهای پیچیدهٔ انسانی را به وجود میآورند.
ایگو، اید و سوپر ایگو – Id، Ego و Superego
قرنهاست که انسانها در تلاش برای یافتن مفهومی عمیق و دقیق برای «نفس» آدمی هستند. حتی بسیاری از بزرگترین فیلسوفان و عارفان جهان عمر خود را صرف یافتن مفهومی برای نقطهی کانونی ذات آدمی کردهاند.
زیگموند فروید پیشگام درک علمی از ایگو، در این راه سه اصطلاح ابداع کرد:
«نهاد» (id یا در فارسی اید) / «خود» (ایگو) / «فراخود» (سوپرایگو)
اید یا نهاد
جنبهٔ نهاد از شخصیت، کاملاً ناخودآگاه است و غرایز و رفتارهای ابتدایی را شامل میشود. و رفتارهایی مانند بازتابها، انگیزشها، امیال خصوصا امیال جنسی و پرخاشگرایانه را شامل میشود.
ایگو یا نفس
خود یا من بخش سازمانیافته و منطقیِ ساختار روانی و میانجی بین نهاد، فراخود، و دنیای خارجی است. تبعیت از قوانین فرایند ثانویه تفکر. بر طبق اصل واقعیت هدایت میشود. ایگو در جهت ارضای غرایز اید به صورت واقعگرایانه قدم برمیدارد به صورتی که در بلندمدت باعث منفعت یا زیانش میشود.
سوپرایگو یا فراخود
فراخود مسئول درونیکردن قواعد فرهنگی است و معمولاً توسط اِعمال تأثیر والدین صورت میپذیرد. فروید ایدهٔ سوپرایگو را از ترکیب مفاهیم پیشین ایگو – ایدهال و «یک انرژی روانی مخصوص که بررسی میکند که ایگو – ایدهآن به ارضای خودشیفتهگانه برسد… که ما به آن وجدان میگوییم».
قیاس رایجی که در فرهنگ غربی برای توصیف چگونگی ارتباط این سه جزء با یکدیگر استفاده میشود، نگاه کردن به مردی است که سوار بر اسب سفر میکند.
اسب id است، نشان دهنده بخش غریزی و زیرین مغز که مسئول امیال و خواستههای بدن است.
ایگو سوارکار است، او نمایانگر بخش منطقی مغز ما است. که میتواند نیروی برتر اما ناهماهنگ اسب را طوری هدایت کند که انگار مال خودش است. سوارکار از نیروی عاریهای استفاده و اراده اسب را عملی میکند. اما هرگز کنترل کاملی ندارد. اگر اسب تصمیم بگیرد به سمت دیگری برود، سوار در نهایت قدرتی برای متوقف کردن آن نخواهد داشت.
Superego نقشه است، نقشه بیانگر اصول اخلاقی و دستورالعملهایی است که توسط والدین، مربیان و جامعه به عنوان یک قاعدهی کلی به ما داده شده است. ملاکی برای تعیین اینکه چه چیزی درست و چه چیزی اشتباه است. سوار بر اساس دستوراتی که روی نقشهاش دارد، اراده میکند و تصمیم دارد تا با کمک اسب آن را عملی کند.
ایگو و شبکه حالت پیش فرض یا DMN
امروزه و با پیشرفت تحقیقات علمی گسترده به این نتیجه رسیدهاند که ایگو از کجا میآید. Ego شامل یک سیستم عصبی پیچیده و پراکنده به نام شبکه حالت پیش فرض یا به اختصار DMN است.
DMN یک منطقه خاص از مغز نیست، بلکه از چندین منطقه تشکیل شده است که همهگی به طور منسجم برای کنترل افکار پس زمینه یا ناخودآگاه ما کار میکنند و به عنوان یک “دریچه فیلترینگ” برای تمام اطلاعات حسی که روزانه دریافت میکنیم عمل میکنند. ما دائماً غرق اطلاعاتی هستیم که اگر همه آنها را در نظر بگیریم، گیج و گم خواهیم شد.
DMN این دادهها را با حذف مواردی که به نامربوط تشخیص میدهد یا ممکن است با تصور ما از خودانگاره، هویت و عزت نفس در تضاد باشد، فیلتر میکند.
در واقع از ما موجودی کارآمد میسازد. این به ما مبنایی برای چیستی وجودمان میدهد، و ما را یاری میکند تا با اطرافمان تعامل موثری داشته باشیم. آدمی بدون DMN، قادر به درک واقعیت نیست چه برسد به تعامل یا دستکاری آن!
توابع DMN شامل موارد زیر است:
- درک زمان
- بازیابی و تفسیر خاطرات
- پیش بینی آینده
- تخیل و نشخوار فکری
- جداسازی «خود» و «دیگری»
مشکلات رایج ایگو
برای شرکت در جهان، نیاز داریم که خودمان را بفهمیم و وجود خودمان را اندازهگیری کنیم، بنابراین نفس ما به عنوان نقطه مرجعی برای قرار دادن وجود خودمان در چارچوب کلی، مورد استفاده قرار میگیرد. با این حال، اگر با دقت از ایگو مراقب نباشیم، مشکلاتی بوجود میآید.
برای حفظ فهم خود و وجودمان، ایگو باید اطلاعاتی را که با این فهم تناقض دارند یا در تعارض با آن هستند، فیلتر کند. این میتواند منجر به مشکلاتی مانند تعصب شناختی شود و دیدگاه دوگانهای به جهان (سیاه/سفید، درست/غلط، خوب/بد و غیره) ایجاد کند.
ایگو همچنین میتواند مرزی را بین ما و دیگران و جهان پیرامونمان شکل دهد. این میتواند باعث خودخواهی، انزوا و بستهبینی شود و ما را از زندگی در حالت لحظهای منع کند و از لذت بردن از وجودمان برای چیزی که هست، جلوگیری کند. ما درباره رویدادهای آینده فکر میکنیم و در خاطرات رویدادهای گذشته زندگی میکنیم.
ایگو منظرهای متوهم از جهان ایجاد می کند
ایگو ما مسئول حفظ سه جنبه از احساسات خودمان است – ارزشبخشی به خود، اعتماد به نفس و هویتِ خود – است.
همانطور که برای حفظ آنچه که باور داریم درست است، تمرکز خود را بر فعالیتهایی متمرکز میکنیم که به خواستههای ایگو ما پاسخ میدهند.
ما مشغول بهبود عنوان و نحوهٔ دیده شدن توسط دیگران میشویم. برای افزایش ارزش خود، تلاش میکنیم ثروتمندتر یا محبوبتر شویم.
ما احساس فشار مداومی برای حفظ هویت خود – مانند بودن شخصی که به یک نحو عمل میکند یا رفتار میکند، دسترسی به چیزهای خاصی دارد، یا به عنوان شخصی خاص توسط دیگران پذیرفته میشود – میکنیم. ما تمرکز خود را بر روی وضعیت اجتماعی و ثروت مادی قرار میدهیم.
وقتی نتوانیم یک بخش اساسی از هویت خود را حفظ کنیم، احساس فشار، اضطراب و افسردگی میکنیم.
نفس و تعصبات شخصیمان
به همین علت زمانی که نمیتوانیم آنچه را که معتقدیم بخش مهمی از هویت ماست حفظ کنیم، احساس استرس، اضطراب و افسردگی میکنیم.
نفس ما در تلاش است با اجتناب از هر چیزی که آن را به چالش میکشد خودش را در امان نگه دارد و از عزت نفس ما در برابر صدمه دیدن محافظت کند.
تعصبات باعث میشود هر چیزی را که با مجموعه عقاید کلی جامعه و عقاید کنونی ما در تضاد است نادیده بگیریم و حتی باعث میشود به ایدههای جدیدی که با درک کنونی ما از جهان تطابق ندارد توهین کنیم.
سوگیریها با دید عینی ما از جهان تداخل پیدا میکنند و قادرند مانع توانایی ما در همدلی و تصمیمگیری منطقی شوند.
۱. هزینههای گزاف مادی و معنوی
به عبارتی سادهتر شما به طور غیر منطقی و بیدلیل به چیزهایی چسبیدهاید که قبلا برای شما هزینهی زیادی داشتهاند.
۲. اثر نورافکن
شما بیش از حد نیاز درگیر قضاوت و تفکرات دیگران دربارهی شخصیت، داراییها و سبک زندگیتان هستید.
۳. واکنش
شما همواره در تلاشید برعکس کاری را که شخصی وادارتان کرده بکنید، رفتار کنید.
۴. تعصب درون گروهی
شما کاملا بیدلیل و نا عادلانه از کسانی حمایت میکنید که تنها ویژگی بارزشان همگروهی بودن با شماست.
۵. فرضیه Just-World
ترجیح شما برای عدالت باعث میشود تصور کنید که عدالت وجود دارد.
۶. خطای اساسی اسناد
شما دیگران را بر اساس شخصیت آنها قضاوت میکنید، اما خودتان را بر اساس موقعیتی که در آن قرار دارید.
۷. انحطاط
شما گذشته را بهتر از آنچه بود به یاد میآورید و انتظار دارید آینده بدتر از آنچه که احتمالا خواهد بود، باشد.
۸. سوگیری منفی
شما همواره اجازه میدهید امور منفی بر تفکرات شما تاثیر بسزایی بگذارند.
۹. گروه فکری
پویایی اجتماعی یک گروه یا دستهای از افراد برای شما مهمتر از تغییرات مثبت و نتایج درست است.
۱۰. اثر معکوس
وقتی برخی از جنبههای اعتقادات اصلی شما به چالش کشیده میشود، شما فکر میکنید باید قویتر از قبل به آنها باور داشته باشید.
۱۱. سوگیری خودخواهانه
شما معتقدید که شکستهای شما ناشی از عوامل خارجی است، اما موفقیتها نتیجه تلاشهای شخصیتان است.
۱۲. نفرین دانش
وقتی متوجه چیزی میشوید، خیال میکنید همه باید متوجه آن باشند.
۱۳. سوگیری اعتقادی
اگر نتیجهای از باورهای شما پشتیبانی کند، و به نفع شما تمام شود.
تمام تلاشتان را میکنید تا تمام مواردی که از این نتیجه حمایت میکند را منطقی جلوه دهید.
۱۴. سوگیری تایید
شما همواره طرفدار چیزهایی هستید که باورهای موجود شما را تایید میکند.
Ego-Death یا مرگ نفس چیست؟
مرگ نفس حذف موقت وابستگی ما به خود است.
یک اصطلاح بهتر برای این موضوع، انحلال نفس است. زیرا من در واقع در طول این تجربه نمیمیرد، در واقع هر دو اصطلاح به جای هم استفاده میشوند.
چند راه برای تجربه مرگ نفس وجود دارد
- تجارب نزدیک به مرگ یا ECM
- مدیتیشن عمیق
- استفاده از روانگردانها
در طول مرگ نفس
ما حذف دیدگاه مغرضانهای که از جهان داریم را تجربه میکنیم. احساس ما نسبت به خودمان از بین میرود. و نقطه مرجع خود را با بقیهی وجودمان از دست میدهیم.
ما شروع به همدلی و ارتباط با افراد یا اشیاء پیرامونمان میکنیم و جهان را به طور عینی همانطور که واقعا هست میبینیم.
همواره بر حفظ آنچه معتقدیم حقیقت است تمرکز میکنیم و اغلب درگیر فعالیتهایی میشویم که حول تامین خواستههای نفسانی متمرکز هستند.
همیشه در تلاش برای ارتقای خودمان هستیم و برداشت دیگران از شخصیتما برایمان حائز اهمیت است به همین دلیل ثروتمند شدن، شهرت یا محبوبیت آیتمهایی هستند که برای کسبشان در تلاشیم.
آدمی برای حفظ آنچه که به عنوان هویت خود در نظر میگیرد دائمن تحت فشار روانی است. ما در تلاشیم تا داشتههایمان را بهتر کنیم و چیزهای بیشتری به دست بیاوریم و خود را از قضاوتهای دیگران در امان نگه داریم.
ما در طی چنین تجربهای خواهیم دید که میل دائمی به پناه دادن به عزت نفس، افزایش ارزش خود، و توجه به هویت، تنها به عنوان یک راه انحرافی از تجربه لحظه حال عمل میکند، جایی که “خوشبختی واقعی” وجود دارد.
مرگ نفس و کنار آمدن با مرگ و میر خودمان
علیرغم این واقعیت که همه میدانند که یک روز، دیر یا زود، همهی ما میمیریم، نفس ما در تلاش است این واقعیت را از ما پنهان کند. مرگ نفس میتواند به ما نشان دهد که این چیزی نیست که باید نگران آن باشیم.
وقتی مرگ نفس را تجربه میکنیم، هویت ما از بین میرود و هر چیزی که در زندگی برای ما عزیز است ناپدید میشود، اما چیزی در وجودمان باقی میماند. حتی در طول یک تجربه مرگ نفس هم چیزی به وجود خود ادامه میدهد. چیزی مثل یک انرژی پایدار…
مرگ نفس ما را به این درک میرساند:
«در حالی که زندگی ناپایدار است، آگاهی جاودانه است.»
و این درک میتواند زندگی را تغییر دهد.
چرا باید سعی کنم منیت یا نفس خود را درک کنم؟
نفس شما چیزی است که باعث میشود احساساتی چون ترس، غم، خشم و از دست دادن داشته باشید. اگر بتوانید تشخیص دهید که چه احساساتی توسط نفس شما هدایت میشود، میتوانید این احساسات نامطلوب را از بین ببرید. در نتیجه احساسات شما ثابت خواهد شد، دیگر مضطرب یا افسرده نیستید، و احساس میکنید هر کاری که انجام میدهید بی دردسر است. در این حالت انرژی خود را برای تامین توهمات نفسانی هدر نمیدهید و از لحظهها لذت خواهید برد.
بسیاری از افرادی که مرگ نفس را تجربه میکنند، در نهایت شغلی را که دوست ندارند ترک و زمان بیشتری را صرف دنبال کردن علایق خود میکنند.
روانگردانها ابزاری برای مرگ نفس هستند!
روانگردان ها راهی سریع و قابل اعتماد برای القای تجربه مرگ نفس هستند. دارو یا دراگ (اسمی که روش گذاشتن) روانگردان مانند LSD، Psilocybin و DMT به طور فعال شبکه حالت پیش فرض را سرکوب میکنند.
از آنجایی که حالا میدانیم DMN بخش اصلی ایگوی ما است، این بهترین راه برای درک تاثیر مواد روانگردان برای القای مرگ است. البته باید در نظر بگیریم مرگ نفس ناشی از مصرف مواد روانگردان تجربه راحتی نیست.
گذراندن آن وحشتناک است، و حتی بسیاری این تجربه را با عنوان یک “بد تریپ” اشتباه میگیرند.
انحلال نفس به خصوص اگر آمادگی رها کردن خود را نداشته باشید وحشتناک است
تلاش برای حفظ کنترل اوضاع تنها باعث ایجاد وحشت و هرج و مرج بیشتر میشود که بسیاری از مردم آن را ناراحت کننده ترین یا ترسناک ترین تجربه زندگی خود میدانند.در این حالت ممکن است احساس کنید در حال دیوانه شدن هستید یا یک خلا روانی را تجربه میکنید یا حتی ممکن است احساس غم و اندوه شدید یا احساس از دست دادن کنید.
اگر در حال تجربه مرگ نفس با استفاده از مواد روانگردان هستید، بهترین کار تسلیم تجربه شدن است باید اجازه بدی تا این روند مسیر طبیعی خودش را پیش ببرد. دست از مقاومت بردارید تا ببینید پس از پایان فرآیند احساس نزدیکی زیادی با وجود خودتان خواهید داشت. در نظر داشته باشید درسته که روانگردان ها برای القای مرگ نفس قابل اعتماد هستند، اما این یک حالت موقتی است و به محض اینکه اثرات از بین رفت، نفس سرجایش است و ما به حالت عادی برمیگردیم.
بر حسب تجربه میدانیم که جدا شدن مقطعی از ایگو شدنی است و این جدایی به ما کمک میکند تا از دنیای هذیانی که ایگو برایمان ساخته آگاه شویم. حفظ مرگ نفس خود در دراز مدت سالها طول میکشد تا توسعه یابد و برای رسیدن به آن نیاز به تمرین روزانه ذهن آگاهی یا مایندفولنس و مراقبه دارد.
چیزی که اکثر مردم هرگز واقعاً به آن دست نمییابند
ماشملو
رتبهبندی روانگردانها بر اساس توانایی آنها در القای «مرگ نفس»
۱. N، N، DMT و Ayahuasca
۲. ۵-MeO-DMT و زهر وزغ
۳. ایبوگاین (Ibogaine)
۴. مجیک ماشروم (Magic Mushrooms)
۵. LSD (دی اتیل آمید اسید لیسرژیک)
۶. مسکالین (Mescaline)
۷. مریم گلی (Salvia)
۸. کتامین (Ketamine)
توضیح مرگ نفس و مرگ ایگو از طریق داستان
درک مفهوم ایگو و مرگ نفس اگر هرگز آن را تجربه نکرده باشید دشوار (میفهمید، میدونید که هست اما درک نمیکنید) است. ما برخی از بهترین داستانهای کوتاه برای کمک به مفهومسازی این ایده را برایتان تعریف میکنیم:
خودپرستی از نظر بودایسم
یک سیاستمدار موفق به دلیل افتخاراتش به عنوان یک دولتمرد و رهبر نظامی یک قهرمان ملی به حساب میآمد. او با وجود شهرت، قدرت و ثروت، خود را یک بودایی متواضع و مؤمن میدانست. اغلب نزد استاد ذِن مورد علاقهاش میرفت تا زیر نظر او آموزش ببیند، و به نظر میرسید که خیلی خوب با هم کنار بیایند.
این واقعیت که او چنین شخصیت برجستهای بود ظاهراً تأثیری در روابط آنها نداشت، که به نظر میرسید صرفاً یکی از آنها جزو استادان محترم و دیگری جزو شاگردان محترم باشد.
یک روز، سیاستمدار در دیدار معمول خود، از استاد پرسید:
“استاد، منیت از نظر بودیسم چیست؟”
صورت استاد قرمز شد با لحنی بسیار تحقیر و توهین آمیز پاسخ داد:
“این چه سوال احمقانهای است!”
این پاسخ غیرمنتظره سیاستمدار را شوکه کرد، که بلافاصله عبوس و عصبانی شد. سپس استاد ذن لبخندی زد و گفت:
“این عالیجناب خودخواهی است.”
دست و پا زدن برای هوا
گوشه نشینی، در کنار رودخانه مشغول مراقبه بود که مرد جوانی مزاحمش شد.
مرد جوان: “استاد، من آرزو دارم شاگرد شما باشم.”
استاد گفت: “چرا؟”
مرد جوان لحظهای فکر کر و گفت:
“چون میخواهم حقیقت را پیدا کنم. میخواهم خودم را از منیت رها کنم.»
استاد از جا پرید و از گردنش او را گرفت و به داخل رودخانه کشید و سرش را زیر آب فرو برد. یک دقیقه او را آنجا نگه داشت. مرد با لگد و فریاد دیوانهوار در تلاش بود تا خود را آزاد کند.
سرانجام استاد او را از رودخانه بیرون آورد. مرد جوان آب سرفه کرد و نفس نفس زد. وقتی او در نهایت ساکت شد، استاد صحبت کرد.
استاد: به من بگو وقتی زیر آب بودی بیشتر از همه چی میخواستی؟
مرد جوان جواب داد: ” هوا برای زندگی!”
استاد گفت: «خودشه، حالا دیگر نیازی نیست که من به شما آموزش دهم.»
نفس شما دشمنتان نیست!
پس از خواندن این مقاله، ممکن است به نظر برسد که نفس چیزی است که باید روی رهایی از آن تمرکز کنید. در حالی که درست است که نفس میتواند ما را از جهات مختلف باز دارد و مسئول بسیاری از تعصبات و طرز تفکر هذیانی ما باشد اما برای ما به عنوان انسان فواید بسیاری هم دارد.
آیا این مقاله برای شما مفید بود؟
روی ستاره کلیک کنید
میانگین امتیاز ۴.۵ / ۵. میزان امتیاز ۱۳
اولین نفری باشید که به این مقاله امتیاز میدهد
4 پاسخ
ضمن تشکر، لطفا تفاوت فاز ماشروم و سالویا رو بگید
هرچیزی رو که توی سه ماه تحقیق فهمیدم ، این جا گفته بودید. حتی کاملتر . سپاسگزارم
خواهش میکنم ما تمام تلاشمون را میکنیم که اطلاعاتی که در اختیار شما قرار میدیم، کامل و تخصصی باشه.
مرسی که برامون کامنت میزارید
این مقاله فوقالعاده بود واقعن کیف کردم دمتون گرم